شناسه خبر: 2198 | منتشر شده در مورخ: 1392/12/3 | ساعت: 11:02 | گروه: صفحه نخست |
سفرنامه
درجستجوی یاران (قسمت پنجم) |
شروع رسمی رکاب زنی تیم دونفره میثاق با شهدا:
چون شب به اندازه کافی نخوابیده بودم، خستگی وکوفتکی اعضاء بخصوص کوفتکی عضلانی موجب بدخوابی من شده بودهمین امر باعث شده بود تا از چالاکی کافی برخوردار نباشم، نگران بودم که مسیر روزاول حرکت را که آغاز رسمی سفرمان بود، نتوانم به خوبی رکاب بزنم لذا بعد ازاقامه نمازصبح ساعتی خوابیدم تا انرژی لازم را برای پیمودن مسیر کسب نمایم.
مهدی با تجربه ای که دراین زمینه داشت اصرارداشت تا اول صبح مسیررا درهوای خنک صبح گاهی بپیماییم، اما به دلیل خستگی بیش از حد من با کمی تاخیرکار را شروع کردیم، وسایل را جابجا نمودیم، وسایل اضافی را که بیشترالبسه بود درمنزل سرهنگ حاج محمد قربان پور به امانت گذاشتیم تا بعد از پایان سفرآن ها را تحویل بگیریم، میزبان درکمال میهمان نوازی صبحانه را آماده نموده بود، هم سفرم نیزآماده ومهیای سفر بود ومنتظر بودند تا من بیدارشوم.
روزجمعه 15 اردیبهشت 1391بعدازصرف صبحانه ای کامل، به توصیه آقا مهدی خان زاده لوازم مورد نیاز را در3 کیفی که برای هردوچرخه مهیا شده بود جاسازی نمودیم، بار همراه آقا مهدی بیش از 28 کیلوگرم وزن داشت.
بار دوچرخه من کمی سبک تر بود، با بدرقه جناب سرهنگ حاج محمد قربانپور یامی که شب را اسباب پذیرایی واستراحت مان را فراهم نموده بود عکسی به یادگارگرفتیم بعد از چکاب نهایی دوچرخه ها، راس ساعت 8 صبح حرکت طولانی میثاق با شهدا را شروع نمودیم، با عبورازخیابان های فرعی منطقه قاسم آباد وارد بلوار اصلی میثاق شهرمقدس مشهد شدیم.
ابتدای حرکت رکاب زنی را آهسته شروع کردیم تا کمی عضلات پاهایم آمادگی لازم را پیدا کنند، تجربه سال ها رکال زنی آقا مهدی کمک بسیارخوبی برای حرکت من بود.
تصورشروع حرکتی ارزشی وطولانی هنوزبرای من قابل باورنبود، ولی استقبال هم وطنان و گاه بوق های ممتد تشویق هم شهریان حقیقت سفر را به من گوشزد می کرد.
آقا مهدی با صبر وحوصله رکاب زنی را به آرامی شروع کرده بود،
لحظه خروج از شهر مقدس مشهد، مبداحرکت منزل سرهنگ حاج محمد قربانپوریامی 15/2/1391
ازلحظه خروج ازشهرمقدس مشهد استقبال و تشویق هموطنان مهربان موجب دل گرمی ما شد، با پشت سرگذاشتن بلوارمیثاق شهرمشهد که تقریباً 20 دقیقه طول کشید وارد شاهراه اصلی مشهد، چناران شدیم.
لحظاتی به گذشته خیال انگیزم سفر کردم، زمانی که دانش آموز چهارم دبیرستان بودم شاید ازآن زمان بیش از 28 سال می گذشت اما شهرمشهد دست خوش تغییراتی باورنکردنی شده بود، در آن روزگار نه چندان دورمیدان فردوسی و آپارتمان های مرتفع مدخل مشهد بود و بلوار فرامرزهنوز ساخت و سازچندانی به خود ندیده بود چهار راه میدان بار نیز گاراژ تی بی تی بود وهنوز پایانه مسافر بری احداث نشده بود وسعت شهر بسیارکوچک تر از زمان حال بود، من و آقامحمد رضا موفق هم اتاقی خوبم سوار بر دوچرخه برای خوردن توت به جاده وکیل آباد می آمدیم تا ضمن گذراندن لحظاتی شیرین سبدی توت نیز با خود ببریم اما حال که پیرامونم را نگاه می کردم در بیا بان های سال ها قبل رکاب می زدم که اثری از درختان سبز و تنومندش باقی نمانده بود و به جای آن تنه های قطور، ستون های عظیم آجر و آهن خود نمایی می کرد که در یک ردیف با چیدمانی نه چندان منظم قدرت مدیریت مدرن را به رخ سنت سالاران می کشیدند، احساس کردم کمی دلم گرفته بود نمی دانم خاطرات گذشته ام من را پریشان کرده بود یا حقایقی تلخ،
البته جمعیت شهرمشهد نیز به برکت تبئدیل 33000 هکتار زمین مزروعی به ساختمان هایی بلند، چند برابر شده بودند!
اولین گشت پلیس راهنمایی و رانندگی در حرکتی زیبا و دل نشین از بلندگوی خودرو گشت خسته نباشیدی گرم و صمیمی را تقدیم ما نمود، حرکت زیبا ومهربانانه گشت پلیس ما را در طی نمودن ادامه مسیرمصمم ترنمود، این اولین تعامل بین ما و نیروهای خدوم پلیس راه بود که بعد ها در طول سفر بارها برای ما تکرار گردید،
یک ساعت بعد ازحرکت به روستای منزل آباد اولین روستای مسیرمان رسیدیم، منزل آباد روستایی نسبتاً آباد می باشد که درطرفین حاشیه جاده اصلی مشهد، تهران احداث شده است، مردمی مهربان، پر تلاش و خون گرم که با تکان دادن دست و ابرازاحساسات فوق العاده ما را بدرقه نمودند،
ازاستقبال گرم هم وطنانم احساس خوشایندی داشتم، استقبال رهگذران برای من و آقا مهدی بسیار لذت بخش بود گویا مهربانی هایشان را با ما تقسیم می کردند، ساعت 10 صبح به روستای ساغروان رسیدیم، سرپیچ ساغروان لحظاتی را درکنارچشمه گیلاس و درخت کهن سالش توقف نمودیم.
دیگرازآن آب روان وگوارا که سابقاً جاری بود جزاندکی باقی نمانده بود، اما درختی که ناصرالدین شاه درسفراولش به خراسان بزرگ درسال 1275 هجری قمری از آن در خاطراتش درکتاب مطلع الشمس یاد نموده بود هم چنان با قامتی برافراشته، سایه مهرش را به رهگذران خسته تقدیم می کرد، تا گواهی زنده بر تاریخ سراسر پایمردی، و تلاش مردم مقاوم ایران زمین باشد.
چشمه گیلاس روز جمعه 15/2/1391
من که سال ها ساکن مشهد بودم و بارها مسیر قوچان، مشهد را طی کرده بودم با حسرت تمام درختان سوخته و شکسته و گاه در حال اهتزار کنار نهرگناباد را نظاره می کردم دیگر از آن طراوت درختان توت کهن سال کنار نهرگناباد که از فلکه پارک شهر مشهد تا نزدیکی شهر چناران امتداد داشت خبری نبود چند درختی که با سماجت تمام در برابر جبر تاریخ قد خم نکرده بودند را شاهد بودم که خود را برای قربانی در پیشگاه تاریخ آماده می کردند تا از تشنگی خود را برهانند،
اندکی رفع خستگی درحسرت لحظات گذشته باعث آمادگی بیشتربرای حرکت به جلو گردید، بعد از پشت سرنهادن چندین آبادی کوچک به روستای سرسبز به آباد رسیدیم.
روستای سرسبز به آباد سمت راست جاده و به فاصله چند صدمتری جاده اصلی تهران، مشهد (جاده سنتو) قراردارد، دقیقاً مقابل روستای به آباد شهرجدید التاسیس گل بهار واقع شده است، ازاحداث شهرگل بهاربیش ازدو دهه می گذرد، طی سالیان اخیر به ویژه با رونق گرفتن ساخت وسازمسکن مهر که به همت دولت دهم صورت گرفته است ساخت و ساز شهری نیز به شدت درجریان بود.
با وجود ساخت و سازهای بسیاراما به دلیل نبود زیرساخت های مناسب شهری، هنوز استقبال مردم از پروژه ها چندان چشم گیر وقابل توجه نبود، درطول مسیرمشهد تا گل بهار هنوز آثاری ازنهرگناباد که سابقاً بسیارمشهور بود به چشم می خورد، در گذشته ای نه چندان دوردرفصل بهار رهگذران ازمیوه شیرین آن بهره مند می شدند اما با خشک شدن نهر طی دودهه اخیر فقط تعدادی ازدرختان توت که هنوزتوان مقاومت دربرابر بی آبی را داشته اند باقی مانده است، کاری که برای بانیان آن باقی الصاحات می باشد.
برگرفته ازسفرنامه در جستجوی یاران به قلم علی قربان پور
|
|||||||||
به به عکس رئیس مام که اینجاس...:)
خداقوت بزرگ مرد
|